یه روزی از کنار تخته سنگی عبور می کردم دیدم روش نوشته:
اگه کسی عاشق بشه چیکار کنه؟!...
منم زیر نوشت ی اون نوشتم:
باید صبر داشته باشه...
روز بعد که از اونجا گذشتم دیدم زیر نوشته ی من نوشته:
اگه صبر نداشت چی؟!...
منم نوشتم:
باید خودشو بکشه...
روز بعد که رد شدم دیدم زیر نوشته ی من چیزی ننوشته بود...
ولی...ولی جوانی پای تخته سنگ افتاده بود...
مرده بود....
آآآآآآه و حسرت از دست این عشق لعنتی...
| این نظر توسط mohammad در تاریخ 1392/09/08 و 2:21 دقیقه ارسال شده است | |||
| سلام
من چند روز پیش قالب فروشگاهی برای رزبلاگ پیدا کردم قالبی که شما میتونید هر چیزی که برای فروش دارین بفروشید نکته ی جالب این قالب اینجاست که شما با قرار دادن کد قالب در صفحات جداگانه می تونید کنار سایتتون فروشگاه اینترنتی نیز داشته باشید اگه دوست دارید می تونید به آدرس زیر برید و کد رو بدون هیچ تبلیغات و رایگان در یافت کنید www.cod1.loxblog.com/post/9 موفق باشید... پاسخ : اوکی |
|||
پایتخت شهر کهن رویان